برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش