مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو