هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو