ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست