این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید