روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
از خیل دلاوران گسستن نتوان
با روح خدا عهد شکستن نتوان
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید