او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد