همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر