همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر