ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی