پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده