او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد