او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد