او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد