ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد