مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟