مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟