غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد