میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی