غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد