ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام