به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند