به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها