گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده