ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید