آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه