عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست