دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست