ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت