سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی