موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی