ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر