بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی