سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد