گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست