خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود