گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود