کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود