سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود