این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود