ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود