ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود