میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود