باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی