آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها