بشوی این گرد از آیینۀ خویش
به رغم عادت دیرینۀ خویش
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده