گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده