ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی