سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان