ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت